نوشته اصلی توسط
mah69
سلام
یک سال پیش با عشق و علاقه و با همسرم ازدواج کردیم. ازدواجمون با سختی هایی همراه بود که به لطف خدا همه رو پشت سر گذاشتیم. در بعضی زمینه ها با هم اختلاف داشتیم اما خداروشکر این اختلافها و... با صحبت کردن و کوتاه اومدن هردو نفرمون برطرف شد. اما متاسفانه مسئله ای هست در زندگیمون که تا حالا با صحبت حل نشده و اون مسئله شغلش هست. درحال حاضر به صورت پاره وقت درجایی مشغول به کار هست که حقوق خیلی کمه داره بدون بیمه. خودش هم قبول داره باید به فکر شغل دیگه ای باشه اما هنوز نمیدونم چرا دنبال کار بهتر نمیگرده. هر بار هم صحبتش میشه میگه به فکرش هستم. گاهی گفته دلم میخواد کسب و کاری راه بندازم اما متاسفانه نه سرمایه داره و نه تجربه. بنابراین با هم توافق کردیم که فعلا به فکر کسب و کار و شغل آزاد نباشه و مدتی دنبال کار دیگه ای باشه تا بتونیم پس اندازی داشته باشیم و اگر هم قرار هست در آینده کاری شروع کنه ریسک کمتری داشته باشه. اما تا حالا حتی یک جا هم تماس نگرفته برا پیدا کردن کار. گاهی فکرمیکنم از غرورشه. گاهی برعکس فکر میکنم از اعتماد به نفس پایینشه. بارها شده من روزنامه ها رو گشتم و شماره جاهایی که نیرو میخوان رو براش فرستادم اما حتی یک بار هم تماس نگرفته و مدام میگه باشه تماس میگیرم. بارها بهش گفتم با بی پولی و شغل فعلیت میتونم بسازم اما به شرطی که دنبال کار بگردی و کار بهتر پیدا نکنی. نه اینکه ظاهرا انقدر بی تفاوت باشی. حتی اگه کسی برات کار پیدا کنه و درامدت عالی باشه ، دلم میخواست لاقل یک بار هم خودت میرفتی دنبال کار و تلاشت رو نگرانیت رو با چشم خودم میدیدم. اما مدام میگه به فکرش هستم. اما در عمل کاری نمیکنه. دیگه نمیدونم باید چیکار کنم بی نهایت استرس دارم.